جمعه ۵ دی ۱۴۰۴ - ۰۸:۰۰
راهنمای اصطلاحات | آنارشیسم به زبان ساده

حوزه/ آنارشیسم جامعه‌ای بدون دولت را ممکن می‌داند و می‌پرسد آیا نظم واقعی فقط با سلطه‌گری حاصل می‌شود یا انسان‌ها توان مدیریت جمعی و همکاری داوطلبانه دارند. این مکتب از اعتراض به سرمایه‌داری و نقد قدرت متمرکز شکل گرفته و تاکید دارد.

به گزارش خبرگزاری حوزه، در دنیای امروز که اصطلاحات و مفاهیم علمی و تخصصی، بخش مهمی از گفت‌وگوها و محتوای رسانه‌ها را تشکیل می‌دهند، توضیح این واژه‌ها به زبان ساده و روان اهمیت ویژه‌ای پیدا کرده است تا همه بتوانند معنا و پیام آن‌ها را به راحتی درک کنند.

آنارشیسم؛ جامعه بدون دولت، خیال خطرناک یا امکان فراموش‌شده؟

تصور کنید فردا صبح بیدار شوید و هیچ دولتی وجود نداشته باشد؛ نه پلیس، نه دادگاه، نه وزارتخانه، نه مرز.

اولین تصویری که به ذهن می‌آید احتمالاً آشوب است. غارت، زورگویی، ناامنی. اما آنارشیسم دقیقاً از همین نقطه شروع می‌کند و می‌گوید این تصویر، بیش از آنکه واقعیت باشد، حاصل عادت تاریخی ما به حکومت‌پذیری است.

آنارشیسم می‌پرسد: چرا تصور می‌کنیم نظم فقط وقتی ممکن است که عده‌ای بالای سر بقیه بایستند؟ چرا «دولت» را پیش‌فرض بدیهی زندگی جمعی می‌دانیم؟

این مکتب ادعا دارد که نه با قانون دشمن است و نه با نظم؛ مسئله‌اش با سلطه است، با قدرتی که خود را ضروری و غیرقابل‌جایگزین جا می‌زند.

از اعتراض به سرمایه‌داری تا تردید در اصل حکومت

آنارشیسم از واژه‌ای می‌آید که معنایش «بی‌حاکم» است، نه «بی‌قاعده». در قرن نوزدهم، زمانی که انقلاب صنعتی اروپا را زیر و رو کرده بود، این ایده شکل جدی‌تری به خود گرفت.

کارخانه‌ها پر از کارگرانی بود که فرسوده می‌شدند، کودکان در معادن جان می‌دادند و شکاف طبقاتی هر روز عمیق‌تر می‌شد. اما برخی متفکران گفتند ریشهٔ مسئله فقط سرمایه‌داری نیست؛ مشکل در خود «حکومت» است.

آنها معتقد بودند هر قدرت متمرکزی، حتی اگر با نیت عدالت شروع شود، دیر یا زود به ابزار سرکوب تبدیل می‌شود. مالکیت خصوصی زیر سؤال رفت، اما دولت سوسیالیستی هم مورد تردید قرار گرفت.

برخی هشدار دادند که دیکتاتوری به‌نام طبقه کارگر، تفاوتی با دیکتاتوری‌های دیگر ندارد؛ فقط صاحبان قدرت عوض می‌شوند.

بعضی دیگر پا را فراتر گذاشتند و گفتند انسان‌ها برخلاف تصور رایج، ذاتاً موجوداتی صرفاً رقابت‌جو نیستند و همکاری و کمک متقابل بخش مهمی از زندگی طبیعی آنهاست.

از دل این اختلاف‌نظرها، شاخه‌های مختلفی از آنارشیسم بیرون آمد: از کسانی که فقط با دولت مشکل داشتند تا آنهایی که هم دولت و هم سرمایه‌داری را مانع آزادی می‌دیدند.

اما یک خط مشترک همه را به هم وصل می‌کرد: هیچ انسانی نباید ابزار حکومت انسان دیگر باشد.

تجربه‌های واقعی، نقدهای جدی و پرسشی که باقی می‌ماند

آنارشیسم فقط روی کاغذ نماند. در مقاطعی از تاریخ، به‌ویژه در جنگ داخلی اسپانیا، میلیون‌ها نفر تلاش کردند بدون مالک و مدیر، زندگی و تولید را اداره کنند.

کارخانه‌ها، مزارع و خدمات عمومی به‌صورت جمعی اداره شد و تصمیم‌ها مستقیماً توسط خود مردم گرفته می‌شد. طرفداران این تجربه می‌گویند بهره‌وری بالا رفت و حس مشارکت واقعی شکل گرفت.

اما این تجربه دوام نیاورد و زیر فشار جنگ، فاشیسم و درگیری‌های درونی از هم پاشید.

امروز هم آنارشیسم بیشتر در قالب جنبش‌های اجتماعی دیده می‌شود؛ از شبکه‌های کمک متقابل در بحران‌ها تا تعاونی‌ها، مدارس غیرسلسله‌مراتبی و رسانه‌های مستقل.

آنارشیست‌ها می‌گویند تغییر واقعی از روابط روزمره شروع می‌شود، نه از تصرف قدرت سیاسی.

با این حال، نقدها سنگین‌اند. مهم‌ترین ایراد این است که آنارشیسم به انسان بیش از حد خوش‌بین است.

منتقدان می‌گویند در نبود دولت، قدرت ناپدید نمی‌شود، فقط شکلش عوض می‌شود و به دست گروه‌های مسلح، زورگو یا بانفوذ محلی می‌افتد. مثال‌هایی از فروپاشی دولت‌ها آورده می‌شود که نتیجه‌اش نه آزادی، بلکه ناامنی بوده است.

نقد دیگر به مقیاس برمی‌گردد. ادارهٔ جوامع کوچک شاید ممکن باشد، اما دنیای امروز با جمعیت میلیاردی، فناوری پیچیده و بحران‌های جهانی چگونه بدون ساختارهای بزرگ هماهنگ‌کننده می‌تواند دوام بیاورد؟

چه کسی شبکه برق، حمل‌ونقل یا مدیریت بحران‌های فراگیر را سامان می‌دهد؟

برخی هم می‌گویند آنارشیسم در برابر قدرت‌های متمرکز و ارتش‌های منظم، عملاً ناتوان است و تاریخ نشان داده که دوام بلندمدت نداشته است.

از سوی دیگر، نگرانی درباره حقوق اقلیت‌ها هم جدی است؛ اگر جامعه‌ای خودگردان تصمیمی ناعادلانه بگیرد، چه نهادی جلوی آن را می‌گیرد؟

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha